تردید عشق
تردید عشق
سلام به بچه های گل لصفامنوبانظرای ارزشمندتون همراهی کنین منتظرحضورگرمتون هستم.
نوشته شده در تاريخ جمعه 6 بهمن 1391برچسب:, توسط پرستو و نازیلا |

من به حس عشقم نسبت به خودم تردید دارم.                                  من فقط می خوام صبرکنم ببینم ته این عشق وعاشقی مارو به کجا می کشونه؛معمولاته قصه دوستی یه نامردپیدامی شه                        

   از کجابهتون بگم نمی خوام خاطراتمومو به مو زنده کنم                              من خاطراتموبااون تودفترخاطرم ثبت کردم ولی وقتی همه چی بین ماتموم شداوناهم نابودکردم البته باکمک دوستم چون اون لحظه دلم نمیومد...

  تقریبا سوم-چهارم دبستان بودم که دیدمش ولی آشنایی مادردوره ی راهنمایی بود اونم نه مستقیم ازطریق دوستام که پیشنهاد دادند نامه بدیم البته نه نامه فدایت شوم،همه ش بچه بازی وسرکاری بود.اونوپسرعموش یه گروه بودندومنودوسه تاازدوستام یه گروه.خلاصه یه روزیکی ازدوستام تصمیم گرفت بایه قرارازش بپرسه کیودوس داره وچرا؟ آره گفت منو وملاکش برای انتخاب،قیافه ورفتارم بودالبته وقتی شنیدندصداشون ضبط شده انکارکردند. آخرای سه ماه تعطیلی بودکه بم شماره داد ومنوازحسش مطمئن کرد. (رابطه ی ماتواس دادن خلاصه می شه چون خجالتی بودیم) بعدازچندماه (وسطای زمستون)باباش بش شک کرد وخطشوگوشیشوازش گرفت وسال بعد دوباره سه ماه تعطیلی بم آیدی داد ولی ارتباط ماازاین طریق وصل نشد که ماه بعدباخط قبلیش که که طبق گفتش ازباباش کش رفته بود.معمولا هفته ای یه بارشبااس می دادوگفت تاموقعی که گوشی بدن بش اینجوری ادامه داره ولی وقتی گوشی گرفت همه چی یه جوره تغییرکرد... 6فروردین بودکه می خواستم سراغی ازش بگیرم  اونجابودکه فهمیدم همه چی تموم شده اونجابودکه به عشقشوقصمشواشکاش شک کردم .بهانش برای جدایی توبه کردن بود وگفت نه ازم سردشده ونه دنبال دختره دیگه هس وازم خواست برای همیشه برم و10 فروردین (روزتولدش)باگفتن آخرین حرفام جداشدیم،مانع رفتنش نشدم چون حس می کردم اگه واقعادوسم داشت به هیچ قیمتی رهام نمی کرد.                   حدود4ماه بعدبه خاطریه سوئ تفاهم بش اس دادم وفهمیدم ازاین جدایی راضی نیس ولی شرایطه ارتباط داشتن بامنوهم نداره گرچه درک نمیکنم ولی به خاطره دلم دوباره کوتاه اومدم. وقتی گذشته روبه رخش کشیدم بم گفت به خاطره شک مامان باباش ازم جداشده واگه هنوزم دوسش دارم صبرکنم تابعدازبهترشدنه شرایطش برگرده،وبه خاطره همه این کاراش ازم عذرخواهی کرد(یه باره دیگه داستانو بخونید وهمه ی انتظاراتمومرورکنیدببینیداین چندمین باری که من دارم صبر می کنم؟ آخه کی حاضره این همه انتظاربکشه بااینکه ازطرفش مطمئن نیس؟اون کاری کرد که من ازانتظارمتنفربشم)اون برای مدتی طولانی داره مشهدوترک می کنه ازاونجایی که بیشتره اوقات میدیدمش سخته قراره به هم یادگاری بدیم...ادامه داره


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.

منبع کدهای زیباسازی

ویکیو ، سرویس جستجو در اینترنتکد قطرات شبنم-Http//wWw.20ToolS.cOm/